بیت الحرام. بیت العتیق. بیت الله. خانه خدای: تا بوستان بسال بهشت ارم شود صحرا زعکس لاله چو بیت الحرم شود. منوچهری. تیغ دودستی زند بر عدوان خدای همچو پیمبر ز دست بر در بیت الحرم. منوچهری. او جدا کرد آن کسانی را سر از تن بی خلاف کز جفا بیحرمتی کردند در بیت الحرم. سنایی. نه کبوتر که امان یافت ز تیغ به ادب خاصۀ بیت الحرم است. خاقانی. رجوع به مادۀ قبل و رجوع به ذیل حج شود
بیت الحرام. بیت العتیق. بیت الله. خانه خدای: تا بوستان بسال بهشت ارم شود صحرا زعکس لاله چو بیت الحرم شود. منوچهری. تیغ دودستی زند بر عدوان خدای همچو پیمبر ز دست بر در بیت الحرم. منوچهری. او جدا کرد آن کسانی را سر از تن بی خلاف کز جفا بیحرمتی کردند در بیت الحرم. سنایی. نه کبوتر که امان یافت ز تیغ به ادب خاصۀ بیت الحرم است. خاقانی. رجوع به مادۀ قبل و رجوع به ذیل حج شود
هر یک از خانه هایی که شرف سیاره ای در آن است مانند حمل که شرف آفتاب در آن است، برای مثال یعنی که قرص خورشید از حوت در حمل شد / کرد اعتدال بر وی بیت الشرف مقرر (خاقانی - ۱۹۱)
هر یک از خانه هایی که شرف سیاره ای در آن است مانندِ حَمَل که شرف آفتاب در آن است، برای مِثال یعنی که قرص خورشید از حوت در حمل شد / کرد اعتدال بر وی بیت الشرف مقرر (خاقانی - ۱۹۱)
بیت حزن. بیت احزان. کنایه از خانه یعقوب پس از آنکه یوسف از او جدا شد. (از آنندراج). خانه و حجرۀ یعقوب علیه السلام که در ایام مهاجرت یوسف علیه السلام در آن میماندند، مجازاً خانه هر عاشق مهجور را نامند. (غیاث). خانه غم. خانه ای که در آن اندوه و مصیبت باشد. خانه ای که در آن شادی و خوشی نباشد. (غیاث) : ای ز وصلت خانه ها دارالشفا وی ز هجرت سینه ها بیت الحزن. سعدی. بدین شکستۀ بیت الحزن که می آرد نشان یوسف دل از چه زنخدانش. حافظ. رجوع به بیت الاحزان شود
بیت حزن. بیت احزان. کنایه از خانه یعقوب پس از آنکه یوسف از او جدا شد. (از آنندراج). خانه و حجرۀ یعقوب علیه السلام که در ایام مهاجرت یوسف علیه السلام در آن میماندند، مجازاً خانه هر عاشق مهجور را نامند. (غیاث). خانه غم. خانه ای که در آن اندوه و مصیبت باشد. خانه ای که در آن شادی و خوشی نباشد. (غیاث) : ای ز وصلت خانه ها دارالشفا وی ز هجرت سینه ها بیت الحزن. سعدی. بدین شکستۀ بیت الحزن که می آرد نشان یوسف دل از چه زنخدانش. حافظ. رجوع به بیت الاحزان شود
خانه بلندی و بزرگی. (غیاث) ، (اصطلاح نجوم) برجی که در آن یکی را از هفت ستارۀ سیاره سعادتی و شرف حاصل شود چنانچه شرف آفتاب در برج حمل است و شرف قمر در ثور و شرف مشتری در سرطان و زهره در حوت و عطارد در سنبله و مریخ در جدی و زحل در میزان. (غیاث) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). در نزد احکامیان بیت شرف هر کوکب بیت صعود آن است یعنی خانه قوت آن چنانکه حمل بیت شرف آفتاب و ثور بیت شرف قمرو سرطان بیت شرف مشتری است. (یادداشت بخط مؤلف). - بیت شرف الکواکب، بیت صعود آن است یعنی خانه قوت آن کوکب. مثلاً حمل آفتاب را و ثور قمر را و سرطان مشتری را. (منتهی الارب) : یعنی دو قرص خورشید از حوت در حمل شد کرداعتدال بر وی بیت الشرف مقرر. خاقانی. خسرو ثوابت و سیار به بیت الشرف خویش خرامید. (حبیب السیر ص 125)
خانه بلندی و بزرگی. (غیاث) ، (اصطلاح نجوم) برجی که در آن یکی را از هفت ستارۀ سیاره سعادتی و شرف حاصل شود چنانچه شرف آفتاب در برج حمل است و شرف قمر در ثور و شرف مشتری در سرطان و زهره در حوت و عطارد در سنبله و مریخ در جدی و زحل در میزان. (غیاث) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). در نزد احکامیان بیت شرف هر کوکب بیت صعود آن است یعنی خانه قوت آن چنانکه حمل بیت شرف آفتاب و ثور بیت شرف قمرو سرطان بیت شرف مشتری است. (یادداشت بخط مؤلف). - بیت شرف الکواکب، بیت صعود آن است یعنی خانه قوت آن کوکب. مثلاً حمل آفتاب را و ثور قمر را و سرطان مشتری را. (منتهی الارب) : یعنی دو قرص خورشید از حوت در حمل شد کرداعتدال بر وی بیت الشرف مقرر. خاقانی. خسرو ثوابت و سیار به بیت الشرف خویش خرامید. (حبیب السیر ص 125)
بیت الحرام: تات ز هستی هنوز یاد بود کفر و دین بتکده را شرط نیست بیت حرم همنشین. خاقانی. چند رصدگاه پیل بر ره دل داشتن چند قدمگاه پیل بیت حرم ساختن. خاقانی. رجوع به بیت الحرام و کعبه شود
بیت الحرام: تات ز هستی هنوز یاد بود کفر و دین بتکده را شرط نیست بیت حرم همنشین. خاقانی. چند رصدگاه پیل بر ره دل داشتن چند قدمگاه پیل بیت حرم ساختن. خاقانی. رجوع به بیت الحرام و کعبه شود
بیت الدعا. کنایه از مکۀ معظمه. (آنندراج). کعبه. بیت الله. خانه خدا. بیت العتیق: خداوند خواندش بیت الحرام بدو شد ترا راه یزدان تمام. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1846). پیاده بیامد به بیت الحرام سماعیلیان زو شده شادکام. فردوسی. به قندیل شامی شد آراسته مساجد ز کردار بیت الحرام. سوزنی. صدر تو بیت الحرام اهل نظم است از قیاس بنده از سالی بسالی زایر بیت الحرام. سوزنی. دیده بردار ای که دیدی شوکت بیت الحرام قیصران روم سر بر خاک و خاقان بر زمین. سعدی. بدو گفت سالار بیت الحرام که ای حامل وحی برتر خرام. سعدی. گرد بیت الحرام خم حافظ گر نمیرد بسر بپوید باز. حافظ. رجوع به بیت الحرام شود، در اصطلاح صوفیه، بیت الحرام کنایت از قلب انسان کامل است، که حرام است بر سوای محبوب که هرکه صاحب دلی چنین باشد طلب و طالب است و هم مطلوب. (اصطلاحات شاه نعمت الله از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سجادی ص 92)
بیت الدعا. کنایه از مکۀ معظمه. (آنندراج). کعبه. بیت الله. خانه خدا. بیت العتیق: خداوند خواندش بیت الحرام بدو شد ترا راه یزدان تمام. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1846). پیاده بیامد به بیت الحرام سماعیلیان زو شده شادکام. فردوسی. به قندیل شامی شد آراسته مساجد ز کردار بیت الحرام. سوزنی. صدر تو بیت الحرام اهل نظم است از قیاس بنده از سالی بسالی زایر بیت الحرام. سوزنی. دیده بردار ای که دیدی شوکت بیت الحرام قیصران روم سر بر خاک و خاقان بر زمین. سعدی. بدو گفت سالار بیت الحرام که ای حامل وحی برتر خرام. سعدی. گرد بیت الحرام خم حافظ گر نمیرد بسر بپوید باز. حافظ. رجوع به بیت الحرام شود، در اصطلاح صوفیه، بیت الحرام کنایت از قلب انسان کامل است، که حرام است بر سوای محبوب که هرکه صاحب دلی چنین باشد طلب و طالب است و هم مطلوب. (اصطلاحات شاه نعمت الله از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سجادی ص 92)
کلبه سوک سوکخانه بیت الاحزان: ای وصلت خانه ها دار الاشفاخ وی هجرت بیتها بیت الحزن خ) (سعدی)، خانه یعقوب پدر یوسف (ع) : (بدین شکسته بین الحزن که می آرد نشان یوسف دل از چه زنخدانش ک) (حافظ)
کلبه سوک سوکخانه بیت الاحزان: ای وصلت خانه ها دار الاشفاخ وی هجرت بیتها بیت الحزن خ) (سعدی)، خانه یعقوب پدر یوسف (ع) : (بدین شکسته بین الحزن که می آرد نشان یوسف دل از چه زنخدانش ک) (حافظ)